یک دل سیر
این مطلب مناسبت و دلیل خاصی نداشت و تنها متن یک پیامک از دوست عزیزم آقا " حجت " بود ...
اما ...
یاد دارم در غروبی سردِ سرد
اما ...
یاد دارم در غروبی سردِ سرد
می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد
داد می زد کهنه قالی می خرم
دست دوم ، جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری ، کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید ، بغضش شکست

اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شُکرت ولی ، این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده بود
اتفاقا مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت آقا سفره خالی می خرید؟
...
از خدا... بخواهیم...
- خداوندا کودکان سرزمینمان را در پناه آقا علی بن موسی الرضا حفظ بفرما
- خداوندا کودکان سرزمینمان را نور چشم و امید دل قرار بده
- خداوندا کودکان سرزمینمان را نظاره گر سفره ای خالی نگذار
- خداوندا پدران میهنم را شرمسار فرشته های کوچکشان نخواه و عزیزشان بخواه
- اللهم أشبع کلّ جائع...
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۰/۰۷/۱۵ ساعت توسط حـمـیـد صـفـری
|