و شروعی دیگر ...

ای مــهــربان ... دوباره مــرا آشــیــان بــده

در انجام کارهای تکراری ، می گوییم دوباره

و به طور معمول کسی نمی گوید سه باره ، چهار باره و ...

چـــون

الـتـائـبُ مـِـنَ الـذنـبِ کـَـمَــن لا ذنـب لـَـهُ

و بعد از آن پرونده را از فهرست دوباره شروع به نوشتن می کنند.

ای مــهــربان ... دوباره مــرا آشــیــان بــده

ابـو تــرابــــــــ ...

امــام ، رو به رهایی ، عمامه روی زمین       قـیامتی شد - بعد از اقـامه - روی زمین

خـطـوط آخـر نهج البلاغه ریخت به خاک       چکـیـد خــون خـدا در ادامه روی زمین

خودت بگو به که دل خوش کنند بعد از تو      گــرسنگان حـجـاز و یـمـامه روی زمین

زمـان به خواب بـبـیـنـد ، که باز امـیـرانی      رقــم زنند به رسم تــو، نامه روی زمین:

« مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان

مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین »

تو رفته ای و زمین مانده است و ما اینک      و مـیـزهای پُـر از بخشنامه روی زمین!



«هیهات اگر طمع، مرا به گزیدن خوردنی ها کشاند، در حالی که شاید

در حجاز یا یمامه گرسنه ای حسرت گرده نانی برد و یا وعده ای سیر نخورد.»

(نهج البلاغه، نامه45)


«بدانید که امام شما از دنیایش به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده کرده است»

(نهج البلاغه ، نامه 45)

آخرین قدر عـلـی ...

علی علیه السلام در رمضان آخر عمر خویش حال عجیبی داشت و هر شبی را در یک جا میهمان بود.

غذا کم میل می فرمود.

ابن حجر چنین می گوید:

«هنگامی که رمضان [ آخر عمر حضرت ]  فرا رسید ، هر شب در منزل یکی از بستگان

افطار می کرد ؛ شبی در منزل حسن علیه السلام ، شبی در منزل حسین علیه السلام

و شبی نزد عبد اللّه بن جعفر [ شوهر دخترش زینب ] ، و بیش از سه لقمه غذا نمی خورد،

« وَ یَقُولُ : اُحِـبُّ اَنْ اَلْـقِـیَ اللّهَ وَ اَنَا خِـمْـصٌ ؛

و می فرمود : دوست دارم خدا را [ با شکم ] گرسنه ملاقات کنم.»

در آن شب حضرت سوره « یـس » می خواند و مرتب به آسمان نگاه می کرد و می فرمود:

«امشب، همان شبی است که به من وعده دیدار داده شده است.»

 

الهی مردم از من سیر و من هم سیرم از مردم *** نما راحت مرا ای خالق ارض و سما امشب

 

علی علیه السلام هیجان عجیبی داشت. خود می گوید : هر کاری کردم، راز مطلب را نفهمیدم؛

« ما زِلـتُ اَفـحَـصُ عَـنْ مَکـنُـونِ هـذَا الاْءَ مْرِ وَ اَبَـی اللّهُ اِلاّ اَخْـفـاهُ ؛

خیلی تلاش کردم که سرّ و باطن این امر را به دست بیاورم ، ولی خدا اِبا کرد ،

جز اینکه آن را پنهان کرد.»

آن گاه رهسپار مسجد شد. چند رکعت نماز گذارد. سپس بالای مأذنه رفت تا اذان بگوید.

وقتی از بالای مأذنه پایین می آمد، می فرمود:

« خَـلّـوا سَبیلَ الْمُؤْمِـنِ الْمُجاهِدِ فِی اللّهِ لا یَعْبُدُ غَیْرَ الْواحِدِ »

باز کنید راه مؤمن رزمنده در راه خدا را که [ افتخارش این است که ] غیر از [ خدای ]

واحد را نپرستیده است.»

آن گاه به مسجد بازگشت و مشغول نماز شد و سر از سجده برداشت

که شمشیر زهراگین فرقش را شکافت.

در این حال ،  فرمود:

« بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ عَلی مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ...هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ ؛

 به نام خدا و به یاری خدا و بر دین رسول خدا. قسم به پروردگار کعبه که رستگار شدم...

این [ شهادت ] چیزی بود که خدا و رسولش به ما وعده داده بودند.»

شب وصل است و خوش قرآن ناطق             نـیـایــش مــی کـنـد تا صــبــح صــادق

سر شــب تا ســحــر او نـالـه کــرده             به یک شب طی رهی صد ساله کرده

لـبـانش می خــورد آهـسـتـه بـر هم             که گویا عرش و فرش ، گردیده در هم



مثلث شخصیت امام علی علیه السلام / آیة الله جعفر سبحانی


رمضان ... شهر است ، آباد است

رمضان شهر است ، آباد است


شَـهْـرُ رَمَـضَـانَ الــَّذِيَ أُنـزِلَ فِـيـهِ الْـقـرْآنُ هُـدًى لِّـلـنَّـاسِ وَبَـيِّـنَـاتٍ مِّـنَ الْـهُـدَى وَالْـفُـرْقَانِ


ماه رمضان [همان ماه‏] است كه در آن، قرآن فرو فرستاده شده است، [كتابى‏] كه مردم را راهبر ،

و [متضمّن‏] دلايل آشكار هدايت، و [ميزان‏] تشخيص حق از باطل است

بقره   158