ناگهان
اي رفته كم كم از دل و جان ، ناگهان بيا
مثل خدا به ياد ستم ديدگان بيا
قصد من از حيات، تماشاي چشم توست
اي جان فداي چشم تو؛ با قصد جان بيا
چشم حسود كور، سخن با كسي مگو
از من نشان بپرس ولي بينشان بيا
ايمان خلق و صبر مرا امتحان مكن
بي آنكه دلبري كني از اين و آن بيا
قلب مرا هنوز به يغما نبردهاي
اي راهزن دوباره به اين كاروان بيا
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۱/۰۳/۳۰ ساعت توسط حـمـیـد صـفـری
|